آخرین خبرها

نامهای ترکی شهرها و اماکن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها- مهران بهاری

۱۴۰۰.۰۷.۲۸, ۰۷:۳۶
نامهای ترکی شهرها و اماکن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها- مهران بهاری

Gunaz.tv
نامهای ترکی شهرها و اماکن جغرافیائی آزربایجان و ایران، ریشه شناسی و وجه تسمیه آنها- مهران بهاری آزاد تبریز- خویXoy شهر خوی یکی از شهرهای استان آزربایجان غربی و مرکز شهرستانی به همین نام است. شهر خوی را به علت استقرار در محلی پست “خوی چوخورو” نیز می نامند. شهرستان خوی در دشتى وسیع واقع شده و از شمال به شهرستان ماکو و از جنوب بشهرستان سلماس و از خاور به شهرستان مرند و از باختر با کشور ترکیه همسایه و هم مرز می‌باشد. خوی که امروزه مهمترین شهر استان آزربایجان غربى بعد از اورمیه مى‏باشد از اهمیت نظامی و تجاری ویژه‌ای برخوردار بوده و دارای آثار تاریخی متعددی است. خوى در قرن سیزدهم به علت زیبایی شهر و وجود باغات سبز و روح‏افزا و کثرت مناظر دلبربا و چمنها به لقب دارالصفا و بعد از آن به دارالمؤمنین مشهور بوده است. شهر خوی از قدیمترین و یکی از اولین شهرهای ترکی شده آزربایجان است و بدین سبب در متون تاریخی سلجوقی بنام ترکستان ایران نامیده شده است. “حمدالله مستوفی” در نزهت القلوب در باره خوی میگوید: “مردمش سفید چهره و ختای نژاد و خوب صورتند و بدین سبب خوی را ترکستان ایران خوانند”. این شهر از زمان قدیم مورد توجه بوده است. پیش از اسلام شعبه‌ای از بزرگراه معروف ابریشم که شهرهای آباد و پرنعمت ترکستان و چین در شرق را به غرب و به اروپا متصل می‌نمود، از این شهر آزربایجانی می گذشته است. در صدر اسلام نیز راهی که بلاد جزیره العرب را به مرکز آزربایجان و ماورای خزر وصل می‌کرد، از خوی می‌گذشت. خوی علاوه بر آزربایجان در تاریخ ترکیه، جهان تورک و مذهب ترکی علوی قزلباشی نیز از اهمیت استثنائی برخوردار است. بسیاری از جریانات فکری و فرهنگی تاریخی که مهر خود را در شکل گیری هویت ملی خلق ترک در ترکیه زده اند بلاواسطه با نام شهر خوی آزربایجان پیوسته اند. این شهر پایگاه ارتشهای ترکی برای تهاجم به بیزانس و فتح آسیای صغیر توسط ترکان بوده است. “آلب ارسلان” در سال ١٠٧١ خوی را مرکز تجمع سپاهیان ترک برای حمله به بیزانس-روم (ترکیه امروزی) قرار داده بود. “آبدال موسا” موسس طریقت بکتاشی و “اخی ائوره¬ن” بانی جریان اخوت در آسیای صغیر هر دو از شهر آزربایجان خوی برخاسته اند. “پیر سولطان آبدال” شاعر و قهرمان خلقی-ملی ترکیه اصلا، و “جهانشاه قاراقویونلو” شاه زندیق -شاعر علوی قرن ١۵ نیز به روایتی اهل خوی است. مزار “شمس تبریز” بنا به بروایتی در خوی آزربایجان (و بنا بر روایات دیگری در شهر قونیه ترکیه) قرار دارد. زمره “جاولاقلار” از قزلباشان بلاواسطه با خوی در ارتباط است. جاولاقیلیک از نخستین تشکیلات قلندریه بوده و در قرن ١٣ در خوی آزربایجان ایجاد شده است. در تاریخ لکسیوگرافی ترکی آزربایجانی، اولین لغت منظوم بدین زبان بنام تحفه حسام توسط “حسام خویی” نگاشته شده است. ریشه شناسی: کسانی که دنبال ریشه شناسی نام خوی با استفاده زبانهای هند و ایرانی بوده اند ادعا می کنند که معنی واژه‌ “خوی” و ریشه‌ این نام روشن نیست. این بسیار طبیعی است، زیرا ریشه شناسی این نام و وجه تسمیه آن می باید بر اساس زبانها اورال-آلتائیک و در راس آنها ترکی و در ارتباط با زبانهای التصاقی باستانی مطرح در منطقه و در راس آنها زبان پروتورک سومری انجام پذیرد. بر این اساس، نام شهر خوی، کلمه ای ترکی است. در زیر به برخی از نظریه های گوناگونی که در ریشه شناسی این نام ترکی مطرح شده اند اشاره می گردد: ١-کلمه “خوی” فرم باستانی کلمه “قویQuy, Qoy ” در ترکی قدیم است که مفهوم “چوخور” (سرزمین پست) را می رساند. در دیوان لغات ترک، “قوی” به معنی دره، بستر و بخش مسطح دره، وادی بزرگ و گود بین دو کوه و ته آمده است. همریشه با کلمات “قویتوQuytu ” و “قویاقQoyaq “. -قویاق Qoyak: به معنی وادی بزرگ و گود بین دو کوه، گودی طبیعی ایجاد شده بین کوهها و صخره ها، گودی طویلی که در دشتها توسط برکه های آب ایجاد می شود است. -قویتوQuytu : رد کلمه باستانی ترکی “خوی-قوی” را در واژه “قویتو Qoytu - Quytu” که مرکب از کلمه “قوی” به علاوه پسوند “-تو” می باشد نیز می توان مشاهده نمود. در لغتنامه ائتیمولوژیک ترکی در مقابل کلمه قویتو Kuytu گفته می شود: “چوخور یئر çukur yer، گونه ش آلمایان یئر، کؤلگه (ترجمه: جای پست، محلی که آفتاب نمی گیرد، سایه). کلمه کویتوKuytu در ترکی عثمانی و ترکی مدرن ترکیه به معنی جای خلوت، محلی دور از چشم، محافظه شده از باد، است. ظاهرا این کلمه با واژه “قویتو” مغولی به معنی پشت، عقب، شمال و واژه “کوزKüz ” ترکی به معنی محلی که آفتاب نمی گیرد در ارتباط است. پسوند –تی، -تو، پسوند اسم ساز از اسم بوده و در ترکی آناتولیائی قدیم به شکل –دو موجود است (ائلتیElti ، قویتو Koytu، تورتوTortu ، اکتی Ekti، پیرتیPırtı ، پینتیPinti ). این پسوند تصغیر و تخفیف در ترکیب با واژگان تقلیدی که به –یر، -ور، -یل، -ول و … ختم می شوند بسیار فعال است: فیسیلتی، زونقولتو، فیشیرتی، اینیلتی (ترکی آناتولیائی قدیم). ٢-نام شهر خوی از کلمه “خویXuy “، “قویQuy ” که در ترکی باستان بسیار رایج بوده و به معنی نقطه و مکان تجرید شده می باشد گرفته شده است. کلاوسن در لغتنامه ریشه شناسی ترکی پیش از قرن ١٣ میلادی، این کلمه ترکی را مشتق از واژه چینی Kuei که در آغاز به معنی اقامتگاه زنان، بخش خصوصی یک مسکن بوده دانسته است. وی کلمه “کویتوKuytu ” به معنی جای خلوت و محافظه شده از باد در ترکی عثمانی و ترکی مدرن ترکیه را نیز مشتق از این کلمه می شمارد. کلمه “خوی-قوی” امروز نیز در بسیاری از زبانهای ترکی شمال شرقی به شکل “کویKuy ” و به معنی غار و در ترکی خاقاسی به شکل “خویXuy ” بکار می رود. در ترکی خاقانی، “کوی” به معنی انتهای یک دره است (کاشغری): “تاغیغ آتیپ اوغراسا، اؤزو کویی ییرتیلورTağığ Atıp Uğrasa Özü Kuyi Yırtılur” (هنگامی که به کوهی تیر بیاندازد، مرکز و دره هایش پاره می شوند). ٣-در ترکی باستان دو کلمه به شکل “قویQoy ” به معنی محل پائین آوردن و گذاشتن (هر چیز) و “قویو Qoyu” به معنی پائین گزارده شده، واقع شده در پائین وجود دارد. ظاهرا این کلمات از ریشه مصدر “قویماق Qoymaq” به معنی گذاشتن، پائین گذاشتن، پائین آوردن می باشند. کلمه “قویوQoyu ” را در ترکیب “اوزو قویولوÜzü Qoyulu ” به معنی شخص دراز کشیده رو به پائین (بر روی شکم) نیز می توان مشاهده کرد. زبانشناسان این کلمات را همریشه با “قویونQoyun ” به معنی آغوش، “قودغورماقQodğurmaq ” به معنی به پائین چیزی رفتن و “قویروقQuyruq ” به معنی دم، بن (مرتبط با قودورغا Kudurğa مغولی، کفل اسب) دانسته اند. ۴-در زبان ترکی کلمه مشابه دیگری به شکل “قویوQuyu ” و به معنی چاه، گودی عمیق کنده در خاک وجود دارد. این کلمه اصلا از مصدر “قوذماق-قویماق” به معنی آبی که بیرون می ریزد است. فرمهای گوناگون آن در زبانهای تورکی: قویی، قوذوق، قوذوغ، قویوق، قویوغ، قودوق، قوداغ،…. همریشه با “Kut ” مجاری به معنی چاه، قوددوغ Qudduğ ، قودوق Qudug، خودوقXuduq ، خوداقXudaq در زبانهای مختلف مغولی به معنی چاه و گودال آب، و قوتوغور Qotuğur به معنی گودی و گودال (احتمالا نام منطقه سرحدی “قوتور” در شهرستان خوی مرتبط با این کلمه است). ۵- در کتاب “سیمای خوی” (صدرایی خویی) کلمه خوی مأخوذ از کلمه “قویون ـ قوی” ترکی به معنی میش و گوسفند دانسته شده است. ۶-محمدامین ریاحی نویسنده‌ی کتاب تاریخ خوی بر این باور است که شاید واژه‌ی خوی با جزء آخر نام شهر “اولخو” که دو هزار و ‌١٠٠ سال پیش در همین جا قرار داشته است بی‌ارتباط نباشد. نامهای مکانهائی چون “اولخو” و “حویه‌وه” در سال‌نوشته‌های آشوری، نیز “حویله” در کتاب مقدس که محل آنها ظاهرا مطابقت تقریبی با شهر و منطقه خوی دارد، محتاج ریشه یابی های دقیق از سوی لغتشناسان و زباندانان بی طرف می باشند. گرچه واژه “حویه وه” (حوی+ه وه) فوق می تواند مرتبط با “خوی اووا” (وادی پست)، واژه “حویله” مرتبط با “قویلو” (دشت پائین) و واژه “اولخو” نیز مرتبط با “اؤل خوی” (وادی مرطوب) شمرده شوند. ٧-ادعا شده است که “در زبان سومری که از سوی برخی از صاحبنظران زبانی پروتوتورک محسوب می شود واژه ای مشابه “خوی” وجود دارد که به معنی سرزمین و دشت کم ارتفاع و پست است. اقوام سومری از آسیای میانه (ترکستان) با گذر از سرزمین آزربایجان به منطقه بین النهرین رفته اند و در طول این مهاجرت، سالها در آذربایجان رحل اقامت افکنده اند و گروههائی از آنها نیز برای همیشه در آزربایجان ماندگار شده‌اند. با توجه به این واقعیت که منطقه تمدن خیز “آراتتا” ذکر شده در کتیبه های سومری عموما با منطقه خوی و کلا غرب آزربایجان و شرق آناتولی منطبق می شود، احتمال اینکه نام “خوی” یک کلمه سومری به معنی سرزمین و دشت کم ارتفاع و پست باشد زیاد است”. با اینهمه در لغتنامه های سومری بررسی شده از سوی اینجانب، به همچو کلمه ای برخورد نشد. نامهای مشابه: ١-نامهای روستاهائی مانند “قویجوق”، “قویجوق خان”، “قویجاق” و … و نامهائی چون “قویلار دره سی” مرتبط با ریشه “قوی” به معنی بستر دره می باشند (-جوق و –جاق پسوندهای تصغیراند). ٢-در آزربایجان و ترکستان با دو نام دیگر ظاهرا مرتبط به اسم خوی برخورد می شود: “خییوو”، نام قدمی شهر “پیشگین” (مشکین شهر) و دیگری “خیوه”، شهری در ترکستان ـ ازبکستان. ٣-در آزربایجان شمالی شهری بنام قوبا Qubaوجود دارد. اگر نام این شهر مرتبط با “خوی” نبوده باشد (در شکل قوی+اوبا) احتمالا مشتق از کلمه ترکی قوبا به معنی خاکستری رنگ پریده، زرد رنگ پریده است. فرمهای گوناگون این کلمه در زبانهای ترکی چنین است: قوبا (قاراخانی)، قو Ko (ساری اویغور)، قووا Quwa (تاتار)، قیو Qıw (تاتار)، قی Qі (قیرقیز، آلتائی)، قوو Quw (قزاق، نوقای، قوموق، قاراقالپاق، ازبک)، خیXi (خاقاسی)، خوواXuva (تووا-توفالار)، قوQu (آلتائی). این کلمه به زبان مغولی نیز وارد شده است. قووا Quwa (مانچو)، هوپو Hu-p`o (چینی). وجه تسمیه: در وجه تسمیه خوی که از قرن ششم میلادی و به همین شکل فعلی در سفرنامه‌ها بمیان آمده، می بایست به دو مساله کلیدی یعنی نامگذاری مردمی “خوی چوخورو” و شرایط طبیعی آن بویژه محصور شدن آن توسط کوههای پیرامونی توجه نمود: ١- خوی کلمه ای ترکی به معنی وادی پست است. این با صفتی که مردم برای نامیدن این منطقه به کار می برند همخوانی کامل دارد. خویی ها شهر خود را “خوی چوخوروXoy çuxuru ” می نامند و معنی آن دشتی است که از مناطق همجوار پایین تر است. شهر خوی در سرزمین نسبتا پستی قرار گرفته است، ارتفاع متوسط جلگه ای که خوی در آن واقع شده در حدود ١١٠٠ متر می باشد که از همه جلگه های مجاور حتی از دریاچه اورمیه نیز پستتر است. پستی جلگه مزبور و دور بودن آن از دریاهای بزرگ سبب تغییرات ناگهانی در هوای آن می گردد. مقدار باران شهرستان خوی نسبت بسایر نقاط آزربایجان بعد از اورمیه در درجه دوم قرار گرفته و هوای شهرستان خوی اغلب مه آلود می باشد. (هوای قسمتهای کوهستانی و مرزی شهرستان خوی سردسیری و قسمتهای داخلی و جلگه ای آن معتدل و مالاریایی است). ٢-خوی کلمه ای ترکی به معنی مکان جدا و محل حفاظت شده از باد است و این با طبیعت آن یعنی کوههائی که حصاروار این شهرستان را فراگرفته اند همخوانی کامل دارد. کوههای مهم شهرستان خوی که بخط مستقیم در امتداد قله باشکوه و پربرف آغری داغ (آرارات) قرار دارند عبارت است از قله آدرین، کوههای مرزی قطور بنام سلطان سورا، قوچ داغ، کهیر، هران و کوه چله خانه. وجود کوههای حصار مانند فوق مانع نفوذ بادهای سرد زمستانی است و بالنتیجه هوای شهر خوی نسبت به بعضی از شهرستانهای آزربایجان چون تبریز و اورمیه در تابستان گرمتر و در زمستان معتدل تر است. یکی از علل بارانی بودن شهرستان خوی، وجود کوههای بلند مذکور است که در مقابل بادهای رطوبی قرار گرفته و با سرد کردن هوای مجاور و تمرکز بخار آب، شرایط اشباع شدن را فراهم می سازند. ریشه شناسی و وجه تسمیه های نادرست و دولتی نهادهای رسمی دولتی ایران ریشه کلمه خوی را در زبانهای پهلوی، فارسی، کردی و یا ارمنی جستجو کرده اند: ١-گویا در زبانهای فارسی و پهلوی کلمه ای به شکل “خی” و به معنی عرق و عرق تن موجود بوده است (در پهلوی Xvai و در شاهنامه فردوسی خَی Xәy). عده ای از ناسیونالسیتهای فارس و فارسگرایان نام شهر خوی را مشتق از این کلمه دانسته اند. حال آنکه صرف وجود کلمه ای مشابه “خوی” در زبان پهلوی و یا فارسی دلیل بر ریشه گرفتن نام شهر خوی از آن کلمه نمی باشد. بلکه این واقعیت می باید با دیگر واقعیتها و خصوصیات تاریخی، فرهنگی و زبانی منطقه نیز همخوانی داشته باشد. درست است که زبان فارسی از قرون پنجم و ششم در آزربایجان و در کنار زبان عربی به عنوان زبانی ادبی به کار گرفته شده است، ولی مردم آزربایجان هرگز به زبان فارسی و یا یکی از منشعبات آن سخن نگفته اند و قوم فارس نیز در هیچ برهه ای از تاریخ، نه در خوی و نه در هیچ منطقه دیگری از آزربایجان سکونت نداشته است. علاوه بر آن در تاریخ سنتی مانند کاربرد زبانهای خارجی از طرف خلق ترک برای نامیدن اماکن جغرافیائی خود وجود نداشته است. از اینرو، ریشه شناسی نامهای جغرافیائی آزربایجان بر اساس زبان فارسی و یا دیگر زبانهای ایرانی معاصر و یا باستانی، از اساس بی پایه، غیرمنطقی و نامعقول است. ٢-مراکز رسمی و دولتی جمهوری اسلامی و عده ای از ناسیونالیستهای افراطی کرد مطرح می کنند که “واژه خوی در‌ زبان کردی به معنای نمک و نمکزار است و شهر خوی به واسطه وجود معادن نمک غنی متعددی در این منطقه، به خوی معروف شده است، … از آن‌جا که کردان بازمانده‌ی مادها بوده‌اند و یا این‌که به گفته‌ خودشان مادها از آنها هستند و تاکنون زبان باستانی خود را که گونه‌ای از زبان پارسی باستان است، حفظ کرده‌اند، می‌توان گفت که ساکنان کنونی خوی از مادها بوده‌اند و آنها مسکن خود را به‌دلیل وجود معادن نمک در این ناحیه ساخته‌اند”. این ادعا که کردان بازمانده مادها هستند و یا مادها از کردان، ادعائی تماما بی پایه و غیرعلمی است و با حقایق تاریخی همخوانی ندارد. انتساب مادها به اقوام ایرانی زبان و یا آریایی نژاد و ارتباط بر قرار کردن بین زبان کردی و پارسی باستان آنهم با زبان مادان که از آن حتی یک نوشته و یک سطر در دست نمی باشد نیز، پایه و بنیان درستی ندارد. وانگاه مادها و پارسی باستان و کردی و …. چه ربطی به نامهای جغرافیای سرزمین آزربایجان که در چند هزاره اخیر مسکن اقوام ترک و آلتائی و پیش از آن هیتی‌ها، هورری ها، قوتتی ها، لولوبی ها، اورارتوها و مانناها و سومرها و… بوده است دارد؟ ٣-ارامنه که بر بخشهائی از سرزمین آزربایجان ادعاهای ارضی داشته و دارند، برای خوی نیز مانند بسیاری از اسامی جغرافیایی آزربایجان، ریشه شناسی ای ارمنی ایجاد کرده و آنرا کلمه‌ای ارمنی به معنی قوچ دانسته اند. حال آنکه ارامنه، در طول تاریخ هرگز این شهر آزربایجانی را خوی نخوانده و به جای آن همواره نام “هیر” را بکار برده اند. نتیجه خوی نام شهر و شهرستانی در آزربایجان است. این نام بسیار قدیمی از ریشه قوی Qoy, Quy به معنی وادی پست و یا قوی Quy به معنی منطقه تجرید شده و به احتمال کمتری از ریشه قویQoy به معنی در پائین واقع شده می باشد. آمول Amul آمل شهری در جنوب دریای خزر، و از شهرهای بسیار قدیمی تبرستان ائتنیک (طبرستان، در استان مازندران فعلی) است. این شهر در دوره ساسانیان و سالهای نخستین دوره اسلامی در اسپهبد آذورپاد و یا کوست آتورپاتگان و به عبارت دیگر در کشور آزربایجان قرار داشته است. نام آمل که در شاهنامه به عنوان تورانی و انیرانی (غیرایرانی) توصیف شده، به احتمال بسیار زیاد کلمه ای ترکی-آلتائی است. ریشه شناسی: “آمول” (آمیل) کلمه ای ترکی به معانی آرام، ساکن، بی صدا، ملایم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانینه، آرامش روحانی و درونی است. بنابه کلاوسن در کتاب “لغتنامه ریشه شناسی ترکی قبل از قرن ١٣” این نام که معمولا در باره اشخاص بکار می رود گاها در مورد مکانها نیز بکار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون این کلمه در زبان و لهجه های ترکی چنین است: آمول Amul (ترکی قدیم، قاراخانی، اویغوری)، آمیل Amıl (ترکی قدیم، قاراخانی)، آمیرAmır (خاقاسی، تووا)، آمراقAmraq ، آمیراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمریل Amrıl، آمریتماقAmrıtmaq ، آمریلماقAmrılmaq ، آمیراماقAmıramaq ، ایمیلImıl ، اومولUmul ، ایمراImra ، هاوول Havul (خلجی). کلمات “همیل” در ترکی آزربایجانی (به معنی شخص ساکن و آرام، خوش اخلاق و ملایم و سربزیر؛ حیوان خانگی)، “آموز Amız” (به معنی شرف، در ترکی قرقیزی)، آمیرAmır ، آمیراAmıra ، آماراخAmarax ، آمیراخAmırax و کلمه آنقولAñul در ترکی عثمانی نیز از همین ریشه اند. “آموللوق Amulluq” فرم اسم مصدری آن است. این کلمه ترکی باستانی در ترکی آناتولییائی قدیم در ترکیبات “ایمیل ایمیل”، “اومول اومول” (به آرامی، با ملایمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در این زبان و لهجه “آمور Amur” به معنی آرام، ساکن، ساکت، دوست داشتن، هوس کردن، مودب بودن، محبوب، … است. کلمه آمول در فرمهای زیر به زبانهای گوناگون موغولی نیز وارد شده است: “آمور” (صلح، آرامش، استراحت. مغولی، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، “امرا” (محبوب)، آمورلی. (آرام بودن، در آرامش. تاریخ مخفی مغولان)، “آمورا” (دوست)، “آمراق بول.” (عاشق شدن)، “آمارا.” (عاشق شدن)، آمر (قالموقی، استراحت)، آمار (بوریات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت کردن). از این فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولی درست شده است، و به شکل “آمیر” دوباره به زبان ترکی داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولی نیز از همین ریشه است (آمیتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت). عده ای، نام رودخانه آمو (آمی دریا) را نیز در ارتباط با این ریشه دانسته اند. قابل توجه است که شهر آمل که در زمان اشکانیان (با تباری مباحثه دار) معمور و آبادان بوده “همو” نامیده می شده است. وجه تسمیه تبرستان و گیلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمینهائی انیرانی (غیر ایرانی) و تورانی توصیف شده اند. به واقع نیز در دوره حاکمیت ساسانیان بر این اراضی، قلمرو این دولت به چهار واحد اداری و یا فاذوسفان (پادوسپان) تقسیم شده بود و آمل در واحد آزربایجان تورانی و انیرانی قرار داشت. حدود و ثغور مملکت آزربایجان که همواره در طول تاریخ متغیر بوده در گسترده ترین حد خود از شمال به روس و سریر و خزران و داغستان و کارتلی و کاخئتییا (شامل بخشهائی از این دو)، از شرق به دریای خزر و جیل و تارم و دیلمان و تبرستان (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائی از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزیره (شامل بخشی از آن) و از غرب به روم (ترکیه مرکزی) و دریای سیاه محدود بوده است. در قلمرو دولت ساسانی، جهت شمالی اسپهبد آذورباد، کوست آتورپاتکان و یا مملکت آزربایجان، شامل ایالات آزربایجان و ارمنستان با حیّز آن و دماوند و طبرستان با حیّز آن، یعنی گیلان و دیلمان بود: “انوشروان بر هر یک از این ناحیه‌ها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ی تعیین کرد که فرماندهی سپاه آن ناحیه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربایجان و آن سوی آن، یعنی بلاد خَزَر ریاست داشت” (طبری، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نیز، ساسانیان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ می‌گفتند. در این اسبهبد بسیار پهناور و با اهمیت، ایالات ارمنستان و آزربایجان و ری و دماوند (دنباوند) که مرکز آن شلنبه بود و طبرستان و رویان و آمل و ساریه (ساری) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طیس و دهستان و کلار و جیلان (گیلان) و بدشوارجر و ببر و طیلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر این ناحیة بسیار پهناور غیر ایرانی، دلیل اهمیت سوق الجیشی مملکت آزربایجان در آن روزگار بوده است. در این دوره دو شهر آمل و ری از غربی ترین شهرهای آزربایجان در جنوب دریای خزر بوده اند. “بنا به تاریخ پژوه فارس، ناصر پورپیرار، ری و آمل دو شهری بوده اند که شاهنامه آنها را شهرهائی تورانی یعنی از شهرهائی غیرایرانی و از آن ترکان قلمداد کرده است: “کز ایران اگر زال زر با دو مرد بیایند و جویند با او نبرد گران مایه اغریرث نیک پی سپه واگذارد از آمل به ری اغریرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، یک سردار تورانی و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاکم نشینی در سیستان که فردوسی در مقاطعی آن را ایران نیز خوانده است. بدین ترتیب تصور فردوسی در این ابیات از آمل و ری دو شهر تورانی است.” [بخش اول نام آغر.یرث و یا اغر.ئرت، که فردوسی از وی با صفت گرانمایه یاد کرده است، یعنی "اغر" احتمالا کلمه "آغیر" ترکی به معنی گرانمایه و سنگین و بخش دوم آن "یوروت" از مصدر حرکت دادن و به پیش راندن است. در اوستا این اسم به شکل کسی که گردونه اش در پیش می رود معنی شده است]. بنا به روایات تاریخی گوناگون، نخستین جنگ منوچهر و افراسیاب تورانی نیز در طبرستان رخ داده و با شکست منوچهر و بدنبال آن کشته شدن جانشین وی نوذر، تمام خاک ایران (در مقابل توران) به زیر حاکمیت افراسیاب تورانی در آمده است. ریشه شناسی های نادرست ١-ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته که “معنی آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه ای حاصلخیز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گلهای رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این جهت اسم با مسمایی گردید زیرا بر اثر حوادث طبیعی چند مرتبه ویران گردید و دوباره به سرعت ساخته شد”. این وجه تسمیه و ریشه شناسی عامیانه است، اساسا بدان سبب که زبان تبری زبانی از خانواده زبانهای ایرانی (ایرانیک) است، اما نام آمل، کلمه ای غیرایرانی و مربوط به دوره پیش ایرانی-انیرانی این سرزمین است. با توجه به تورانی و انیرانی شمردن آمل در متون تاریخی و این واقعیت که این شهر در دوران باستان در قلمرو کشور آزربایجان بوده است منطقی تر آن است که ریشه این نام را که قبل از ایرانی شدن زبان مردم آن نیز وجود داشته، در زبانهای پیش ایرانی، انیرانی و تورانی منطقه جستجو نمود. به واقع دلایل و شواهد نشان می دهند که نام آمل، به احتمال زیاد نامی تورکی-آلتائیک و به معنی آرامبخش و استراحتگاه است. ٢-ابن اسفندیار آملی، مؤلف کتاب تاریخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختری افسانه‌ای به نام آمله می‌داند که دختر یکی از امیران دیلمی بنام اشتاد و همسر فیروزشاه، حاکم بلخ بوده است. در این باره داستانی نیز نقل شده است. در این داستان گفته می شود که “پادشاه پس از دیدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد که او نظیر ندارد. پس از گفتگوی زیاد از دختر پرسید: زنان ولایت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملایم تر است، سبب چیست؟ دختر به زبان محلی جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند که چشمان شما چرا سیاه است؟ علت آن است که هر روز صبح که برمی خیزیم چشمان ما به سبزه ها می افتد و نرمی بدن از آن است که در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان کتان می پوشیم و خوشی بوی دهن از آن است که علفی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) که خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواسته خویش را بیان کن. دختر گفت در ولایت ما آبی است که هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه کنار آن رود شهری ساخته که آن را به نام من موسم کنند. شاه دستور داد مهندسین رفتند و در آنجا شهری بنا کردند. … و این شهر را بنام دختر که اسمش آمله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید که عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربی شد عربها دختر خود را آمنه یعنی: تو را مرگ مبادا می نامیدند. که از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب می باشد”. در این ریشه شناسی مردمی، نام شهر آمل منتسب به دختری بنام آمله شده و کلمه آمله احتمالا به زبان تبری، به معنی تو را مرگ مباد معنی شده است. همانگونه که در بند شماره ١ گفته شد، انتساب این معنی به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبری نمی تواند درست باشد. اما نکته قابل توجهی در این داستان وجود دارد، آنجا که شاه پس از دیدن آمله، از وی در باره “ملایمت” اندام و “خوشبوئی” دهان زنان ولایتش می پرسد. در این سوال، دو واژه “ملایم” و “خوشبو” بسیار مهم و مفیدند زیرا آشکارا اشاره به معانی کلمه “آمول” در زبان ترکی دارند. بنابراین می توان گفت که حتی در این داستان نیز نام آمله، نامی ترکی است (حتی فرم آمله نیز، یادآور فرم اصلی ترکی آمولا-آمورا است). افزون بر آن در این وجه تسمیه نیز (با ذکر پادشاه بلخی) بر ارتباط نام گذاری این شهر با آسیای میانه تاکید شده است (آیا جابجائی ای انجام گرفته و در اصل “آمله” از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟). ٣-یکی از ریشه شناسیهای قابل تامل برای نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد می باشد: “آمل از اسم یک قوم آریایی به نام آمارد که در آنجا مسکن گزیدند، گرفته شده است. آماردها اولین گروه مهاجرین قوم آریایی بودند که به ایران کوچ کردند و به فلات ایران رسیدند و در سواحل جنوبی دریای خزر مسکن کردند. نام شهر آمل یادگار و دگرگون‌شده همان نام قوم آمارد است”. آنچه در باره این وجه تسمیه می توان گفت این است که اولا، مارد، آمرد و یا آماردها که نام شهر آمل بدانها نسبت داده می شود، بی هیچ تردیدی قومی غیر ایرانی و غیرآریائی، از مردمان آسیانی و غیر سامی بودند که پیش از کوچ ایرانیها به سرزمین ایران کنونی در کرانه جنوبی دریای خزر بین محل استقرار اقوام تپور (تیپرها) و کادوس (غرب مازندران و شرق گیلان) زندگی می‌کردند. این قوم پس از آمدن اقوام ایرانی به سرزمین شان در آنها حل شدند و زبانشان از میان رفت. ثانیا این وجه تسمیه توضیحی در باره نام این قوم غیرایرانی و غیرآریائی نمی دهد. علاوه بر آن این واقعیت که قوم مذکور در آغاز در جوار مرو در آسیای میانه-ترکستان ساکن بوده و پس از رانده شدن توسط مرویان به تبرستان آمده است، غیرایرانی بودن نام آمارد را تائید و احتمال ترکی-آلتائی بودن آن را تقویت می کند. نتیجه نام شهر آمل در تبرستان ائتنیک، نامی تورکی-آلتائی به معنی استراحتگاه، محل و یا شخص آرام و مطبوع است. این نام منعکس کننده تاریخ و هویت پیش ایرانی، انیرانی و مولفه تورانی تبرستان پیش از اسلام می باشد. تیکان تپهTikantәpә تیکان تپه مرکز شهرستان تیکان تپه در استان آزربایجان غربی است. نام تیکان تپه در راستای سیاست ترکی زدائی از آزربایجان در سال ١٣١۶ به نام تکاب تغییر داده شده است. شهرستان تیکان تپه از شمال‌غربی به هشترود، از شمال‌شرقی به زنجان، از طرف غرب به سایین قالا (صائین‌دژ) و از طرف جنوب شرقی به شهرستان آزربایجانی بیجار در استان کردستان و از جنوب و جنوب‌غربی به سنندج و سقز محدود است. منطقه تیکان تپه دارای ده ها اثر تاریخی قبل و بعد از اسلام است که از آن جمله می‌توان به سوغورلو (تخت سلیمان) که در ۴۵ کیلومتری شمال‌شرقی آن واقع شده اشاره کرد. وجه تسمیه و ریشه شناسی تیکان تپه به معنی تپه پر از خار است. این نامگذاری احتمالا به سبب وجود خارهای اطراف شهر می باشد. تیکانTikan : کلمه ای ترکی به معنی خار، فرم قدیم آن “تیکگه نTikgәn ” از مصدر “تیکمه کTikmәk ” به معنی سوراخ کردن با چیزی مثل سوزن است (این مصدر امروز به معنی دوختن است). در ترکی ترکیه “دیکه ن” (حال آنکه دیکمه ک در زبان ترکی به معنی بر افراشتن است)، در ترکمنی “تیکه ن”. “تیکه نه ک-تیگه نه ک” فرم تصغیری این کلمه در ترکی قپچاقی است. تپهTәpә : تؤپو، تؤپؤ، تؤپه، دپه: کلمه ای ترکی به معنی تپه، قله، قله کوه، فراز، نوک پدیده ای طبیعی مانند کوه، یا انسان، فرق سر، سر، راس. معنی اولیه آن فرق سر بوده است (تبک، ترکی چوواشی). تاغ تؤپوسیTağ töpüsü : قله کوه، تؤپؤرهTöpörә : بر فرق سر). در ترکی های گوناگون تؤبؤTöbö (شمال شرقی، قیرقیزی، آلتائی، یاقوتی، دولقان)، تؤپهTöpә (جنوب شرقی، اویغوری)، تؤبهTöbә (شمال غربی، قازاقی، نوقای، بالقار، قوموق، قاراقالپاق)، تئپاTepa (ازبکی)، تؤپوTöpü (ترکی قدیم، قاراخانی، ترکی میانه)، تپهTәpә (قاراخانی، ترکی میانه، ترکی ترکیه، آزربایجانی، قاقاووز، ترکمنی)، دپهDәpә (ترکی ترکیه، ترکمنی)، توبئTübe (تاتاری، باشقیر، چوواشی)، ته یTәy (تووا-توفالار). همریشه با توپ، توپوز، توپوق، توپال، توپاق، ….. در ترکی معاصر. به صورت دؤبه به زبان مغولی و در شکل تپه وارد زبان فارسی شده است. “تپه” از کلماتی است که به وفور در نامهای جغرافیائی آزربایجان، دیگر سرزمینهای ترک و یا قلمرو دولتهای ترکی با آن برخورد می شود. در برخی از لغتنامه های فارسی به ترکی الاصل بودن این کلمه اشاراتی شده است: تپه: کوه پست و پشته بلند (برهان، انجمن آرا، آنندراج، ناظم الاطباء). آن را به فارسی دری تبره، تبرک و گر بکاف فارسی نیز گویند. (انجمن آرا، آنندراج ). هر جای از زمین که برآمده و گرد باشد (ناظم الاطباء). در ترکی تپه بفتح اول و دوم بمعنی قله و بالای سر است (حاشیه برهان چ معین). و کلاه زنان را نیز گفته اند و آن چیزی باشد محرابی که زنان از گلابتون و مروارید دوزند و از طلا و جواهر نیز سازند و بر پیشانی نصب کنند. (برهان، از ناظم الاطباء). و کله و کلاه را که از ماهوت یا شال پشمینه باشد نیز تپه کلاه گویند بجهت برآمدگی. (انجمن آرا، آنندراج). جای مدور که از خاک کود و نرم کنند برای کاشتن گلها (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مجازاً چیزی برآمده را گویند … مزید موخر امکنه: آل تپه، ایلغارتپه، ترنگ تپه، تقرتپه، تیکان تپه، دوشان تپه، سالیان تپه، قراتپه، قراوای تپه، قلی تپه، گل تپه، گمش تپه، گندل تپه، یارم تپه. ریشه شناسی های نادرست و وجه تسمیه های دولتی: ١-در برخی منابع نام تیکان تپه برای دادن آب و هوائی فارسی به آن، به شکل پیکان تپه ثبت شده است که نادرست است. ٢-در منابع دولتی و فارسگرایانه آمده است که “تکاب به معنی آب باریکه و زمین کم آب، زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری شده می‌باشد و به صورت اسم مرکب یعنی دره و زمینی که در بعضی از جاها آب فرو رود و از جای دیگر برآید، می‌باشد”. حال آنکه ریشه شناسی نام تکاب عملی بی معنی است زیرا این نام، نامی جدید و جعلی و بدون سابقه و پیشینه تاریخی است. نام تیکان تپه در سال ١٣١۶ در راستای سیاستهای ترکی زدائی از جغرافیای آزربایجان از طرف دولت پهلوی به تکاب تغییر داده شده است. ٣-کلمه “تکTәk ” بکار رفته در نام جدید و دولتی تکاب نیز، خود کلمه ای ترکی به معنی تک، تنها، صرفا، یکه و یگانه است. این کلمه در اغلب زبانهای ترکی به صورت تک و در معدودی از آنها به شکل تیک (تاتاری، باشقیر)، تگاران (بالقار)، تگین (قاراقالپاق) و … بکار می رود. در ترکی خاقاسی تیک به معنی صفر است. “اری باردی، قالدی قوروق یئری تکƏri bardı, qaldı quruq yeri tәk . (مرد مرد و زمین خشک تنها باقی ماند). این کلمه به زبان فارسی نیز وارد شده است. نتیجه تیکان تپه نام شهر و شهرستانی در آزربایجان و به معنی تپه پر از خار است. این نام از سوی دولت ایران و در راستای ترکی زدائی از جغرافیای آزربایجان با کلمه ترکی-فارسی تکاب عوض شده است. توی سرکه نToysәrkәn شهرستان توی سرکه ن (تویسرکان) در استان همدان قرار داشته و بخشهائی از جنوبی ترین مناطق آزربایجان را شامل می شود. این شهرستان از شمال به شهرستانهای آزربایجانی همدان و اسد آباد و شهرستان بهار، از مشرق به شهرستان ملایر، از مغرب به کنگاور از استان کرمانشاهان و از جنوب به شهرستان نهاوند محدود می باشد. شهرستان تویسرکان در دره های دامنه جنوب باختری کوه الوند واقع است و شعبه های مختلف این کوه از هر سمت شهرستان تویسرکان را فراگرفته است. بلند ترین نقطه این شهرستان قله الوند با ارتفاع ٣۵٧۴ متر است که فصل مشترک این شهرستان و شهرستان همدان است. وجه تسمیه نام شهر توی سرکه ن (تویسرکان) از دو بخش “تویToy ” و “سرکه نSәrkәn ” (سرکان) تشکیل شده است. در گذشته “توی” و “سرکان” نام دو قصبه بزرگ نزدیک به هم بوده است. قصبه “سرکان” به فاصله ١٠ کیلومتری شمال غرب “تویسرکان” هنوز پا بر جاست. این شهر پس از حمله مغول اهمیت خود را از دست داد و مردم آن به قصبه “توی” روی آوردند و به تدریج آنجا را آباد کردند. تویسرکان فعلی همان قصبه “توی” قدیمی است. توی از شهرهای باستانی بوده و در دامنه کوه الوند واقع است. در حال حاضر قصبه “سرکان”، همان “سرکان” نامیده می شود ولی “توی”، نام جدید “تویسرکان” حاصل از ترکیب دو کلمه “توی” و “سرکان” را به خود گرفته است. ماخذ معتبری که نشان دهد دقیقا از چه تاریخی نام “توی” به “تویسرکان” تبدیل شده در دست نیست، اما کتبی از دوره صفویه موجود است که مولفین و مصنفین آنها شهرت تویسرکانی دارند. در لغتنامه دهخدا ذیل “سرکان”گفته می شود: “موضعی است معروف قریب به همدان، خوش آب و هوا، نزدیک به قریه “توی” و هر دو با یکدیگر معروف و منسوب و متعلق به یک حاکم (آنندراج)”. فی الواقع نیز “توی سرکه ن” نام خود را از اسم “سرکه ن” از بزرگان ایل ترکی آلپاغوت در این منطقه در دوره دولت ترکی آزربایجانی قاراقویونلو گرفته است. پروفسور فاروق سومر در کتاب “نامهای اشخاص در تاریخ دولتهای ترکی” می گوید “سرکه ن” و یا “سورقان”، نام برادر “قوروقان” (ویا قورقان) از بیگهای آلپاغوت و والی همدان در دوره قارایوسف و اسکندر میباشد. ریشه شناسی نام شهر تویسرکان مرکب از کلمه ترکی “توی” به معنی قرارگاه و شهر به علاوه نام خاص “سرکه ن-سرکان” می باشد. “توی سرکه ن” (تویسرکان) یعنی قرارگاه شخصی بنام “سرکه ن” (سرکان). نام “سرکه ن” (سرکان) خود کلمه ای ترکی و به معنی شخص بردبار و صبور است. تویToy : توی” اصلا هم به معنای گِل و هم به معنای قرارگاه است. مشابه این دگرگونی معنایی را در کلمة دیگر ترکی، واژة بالق (همریشه با کلمه پالچیق، بالچق) که به هم معنی گِل و هم شهر است می توان دید. کلمه “توی” که در نوشته های اویغوری به معنی شهر نیز به کار رفته، در ترکی قدیم به معانی کمپ در معنی فیزیکی آن، مجموعه ای از چادرها، مردمی که در این چادرها زندگی می کنند، جمعیت و اجتماع، تجمع بزرگ، گردهم آئی بزرگ، شورای نظامی، و بعدها به معانی مهمانی، مهمانی عروسی و … است. توی قاپغینقا تکی باردیلارToy qapğıña tәki bardılar (تا در کمپ سلطنتی رفتند)، کمپ نظامی (خان تویXan Toy –کمپ خاقان). واژه توی در این عبارت از کتاب دده قورقود نیز بکار رفته است: “قاریلار دؤرت تورلودور: بیریسی سولدوران سوی.ودور. بیریسی تولدوران توی.ودورQarılar dört türlüdür: Birisi solduran soyudur, Birisi toldıran toyudur”. (ترجمه: زنها چهار نوع اند: یکی نسل را منقرض می کند، یکی جمعیت را متفرق، … تولدراماق: متفرق کردن، پراکندن (کلاوسن. بوی تولدرادی- جمعیت متفرق شد). کلمه توی همچنین به معنی خاک رس کوزه گری و ساختن کوزه آمده است: توی ائشیجToy eşic (کوزه از خاک رس- خاقانی). سرکه نSәrkәn سرکه ن که به عنوان اسم شخص نیز بکار رفته، کلمه ای ترکی به معانی زیر است: ١-سئرکه نSerkәn -سرکه نSәrkәn : نام خاص به معنی شخص بردبار و صبور، از مصدر سئرمک Sermәk: تحمل کردن چیزی، مقاومت و تاب آوردن در مقابل چیزی، اول سئردیOl serdi (او تاب آورد)، سئریپ تورداچی ارSerip turdaçı әr (مردی که تاب آورده منتظر می شود)، ٢-نام خاص به معنی آگاه، هشیار، به هوش، از مصدر سرگه مه کSәrgәmәk و سرگه نمه ک Sәrgәnmәk، همریشه با نام “سرگه کSәrgәk ” به همین معانی. ٣-سرگه نSәrgәn : به معنی قسمت مسطح تپه ها، ویترین، شخص خسته و پریشان و… ۴-در زبان ترکی کلمه دیگری به شکل سارقانSarqan –سارغانSarğan از مصدر سارماقSarmaq و ساریماقSarımaq و به معنی نوعی گیاه که به دور خود و اشیا می پیچد، گیاهی که در زمین شوره زار می روید (سارغان اوتSarğan ot ) و زمینی که این گیاه در آن می روید (سارغان یئرSarğan yer ) وجود دارد. ( از آنجائیکه نام سِرکان و تویسِرکان در زبان مردم با کسره “س” تلفظ می شود، احتمال آنکه این نام به این فرم چهارم باشد بسیار ضعیف است). ریشه شناسیهای نادرست ١-در برخی منابع احتمال ارتباط کلمه توی با زبان اقوام غیرآریائی ساکن در منطقه پیش از دوره مادها مطرح شده است: “در برخی نواحی ایران محل‌هایی به نام “توی” هست، برای این‌که اشتباهی رخ ندهد در هر جا چنین محلی باشد به ‌نام نزدیکترین محل به آن خوانده می‌شود؛ مانند توی دروار در دامغان) که نزدیک به قریه دربار است) و توی کازرون و این توی چون در یک فرسنگی سرکان است به تویسرکان مشهور است. این “توی” احتمالا با زبان قومی که پیش از مادها در این سرزمین می‌زیسته‌اند، مرتبط است”. البته ارتباط کلمه توی با زبان اقوام غیرآریائی قطعی است، اما این زبان غیرآریائی طبق داده های تاریخی همان زبان ترکی است. ٢- در برخی از منابع مانند کتاب “وجه تسمیه شهرهای ایران” ادعا می شود که سرکان کلمه ای ایرانی و مرکب از سر به علاوه گان است: “در زبان لری که گویش غالب مردم این منطقه است و بسیاری از زبان‌های ایرانی کلمه “سر” به معنی اشراف و بزرگ و مهتر است و “گان” در زبان پهلوی و لغت فرس باستان به معنی جا و مکان آبادانست و قبل از استیلاء اعراب نام بسیاری از شهرها و قصبات ایران به گان ختم می‌شد. پس از تسلط اعراب بر ایران و رواج زبان عرب چون زبان مذکور فاقد حرف “گ” می باشد در واژه های زبان پارسی به جای حرف (گ) حرف (ک) یا (ج) بکار برده شده است. سرکان محل ییلاقی و سکونت اعیان و اشراف و بزرگان شهر رود آوربوده است. به این ترتیب سرکان ممکن است به معنای محلی باشد که بزرگان و خوانین در آن سکونت دارند و در واقع تویسرکان محل سکونت ییلاقی بزرگان شهر رودآور بوده است”. این تثبیت که توی سرکه ن و یا تویسرکان ممکن است به معنی محل سکونت ییلاقی بزرگان شهر بوده باشد مقرون به حقیقت است، زیرا در واقع این محل، “توی سرکه ن” یعنی قرارگاه حاکمی به نام “سرکه ن” بوده است. اما ریشه شناسی کلمه سرکه ن که طبق منابع تاریخی ماخوذ از نام یکی از بیگهای طائفه ترکی آلپاغوت در استان همدان بوده بر اساس “سر” و “گان” ایرانی نادرست است (علاوه بر آنکه کلمه موجود در نام اولیه این شهر، نه “سر” فارسی بلکه “سِر” (سئر) ترکی بوده و نیز بر خلاف این ادعا بسیاری از گان`های موجود در نامهای جغرافیائی ایران و آزربایجان، ریشه اورال آلتائی دارند و نه پهلوی-ایرانی). نتیجه “توی سرکه ن”، نام شهر و شهرستانی در استان آزربایجانی همدان است. نام شهر تویسرکان مرکب از کلمه ترکی “توی” به معنی قرارگاه، شهر و محل اجتماع به علاوه نام خاص “سرکه ن-سرکان” می باشد. “توی سرکه ن” (تویسرکان) یعنی قرارگاه شخصی بنام “سرکه ن” (سرکان). “سرکه ن” که نام یکی از بیگهای ایل ترکی آلپاغوت در استان همدان در دوره دولت ترکی آزربایجانی قاراقویونلو بوده است خود کلمه ای ترکی و به معنی شخص صبور و بردبار است. سوغورلو Suğurlu تخت سلیمان در دامن سبز و وسیع دره “ساروقSaruq ” (نک. ساروق) در میان کوههای آتشفشانی “آلاداغAladağ ” در جنوب غربی آزربایجان، در شمال شهر “تیکان تپهTikantәpә ” (نک. تیکان تپه-تکاب) و در جنوب شرقی دریاچه “اورموUrmu ” (نک. اورمو-ارومیه) بر بالای تپه “سوغورلوSuğurlu “، محوطه جهانی و مجموعه تاریخی “سوغورلو” واقع شده است که در زبان فارسی موسوم به “تخت سلیمان” می باشد. سوغورلو (تخت سلیمان) و مجموعه آثار باستانی و تاریخی آن یکی از مهمترین و مشهورترین مراکز تاریخ و تمدن آزربایجان و یکی از نمادهای باشکوه معماری آزربایجانی محسوب می‌شود. در این مجموعه تاریخی که دارای ارزش سمبلیک مهمی است، بقایای آثاری از دوران ماقبل تاریخ، دولت و تمدن ماننائی (اولین دولت آزربایجانی)، تاریخ سامی-عبری-مسیحی، عهد ماد و اشکانی (هر دو با تباری مناقشه دار)، سازه های مربوط به دوره ایرانی-ساسانی-زردشتی و تمدن تورکی-موغولی-ایلخانی موجود است. طراحی آتشکده، قصر و طرح کلی‌ محوطه بر ایجاد و گسترش معماری اسلامی تاثیر گذاشته است. در اطراف سوغورلو (تخت سلیمان)، ایسسی سوها (آب گرم‌ها)، قاینارجاها (چشمه های جوشان) و بولاق های سردی (چشمه‌ها) وجود دارند که بسیار جالب توجه اند. دریاچه اسرار آمیز “بورکو Bürkü” و شکاف بزرگی که در اثر زلزله پدید آمده، از دیگر نکات دیدنی سوغورلوق (تخت سلیمان) است. کلیه آثار این مجموعه که در سال ١٣٨٢ در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید، بر روی یک بلندی طبیعی به ارتفاع ٢٠ متر از سطح دشتی گسترده و درون حصار و دیواری بیضی شکل بنا شده است. حصار از سنگ‌های لاشه‌ای به ابعاد مختلف و به ضخامت ۵ متر، ارتفاع ١۴ متر و با محیط بیرونی ١٢٠٠ متر بنا شده است. لایه بیرونی حصار از سنگ‌های تراش‌دار نما‌سازی شده و دارای ٣٨ برج دفاعی مخروطی شکل است. برخی از آثار مجموعه مانند زندان مربوط به دوره ماقبل تاریخ، ماننائیها، دوره مادها، پایه دیوارها از دورة اشکانی و حصار بیرونی متعلق به عهد ساسانی است. بخش‌هایی از این محوطه در قرن سیزدهم میلادی در دوره آباقاخان، دومین پادشاه امپراتوری ایلخانی و برادر زاده هلاکوخان مرمت شد، پاره‌ای از قسمت‌های فرو ریخته بازسازی گردید، دروازه جدیدی در مجاورت دروازه جنوبی عهد ساسانی احداث و قصر، عمارت، سالن شورا، ایوان (شرقی)، ساختمانهای هشت و دوازده ضلعی و شهرکی صنعتی در کنار آن بنا شد. (امرای مغول هیچکدام از آثار پیش از خود را تخریب نکردند و ساختمان های خود را در کنار و یا بر روی این آثار قبلی بنا نمودند). تاکنون قسمت‌های مختلف بافت صنعتی شهرک ایلخانی ‌سوغورلو (تخت‌سلیمان) مانند بازار، کارگاه، حمام و خانه مسکونی شناسایی شده اند. پس از انجام تعمیرات وسیع و چشمگیر و احداث بناهای جدید، از این مکان مدتی بعنوان پایتخت تابستانی، کاخ شکار و تفرجگاه امپراتور ایلخانی استفاده شده است. ریشه شناسی سوغورلو نام قدیمی و ترکی محوطه ای تاریخی در آزربایجان است که در زبان فارسی تخت سلیمان نامیده می شود. این نام به معنی محلی که در آن سوغور فراوان وجود دارد و یا زمینی که از قابلیت سوغور کردن برخوردار است می باشد: ١- سوغورSuğur : نوعی از خرگوش شبیه مارمولک که از پوست آن برای ساختن کت بارانی استفاده می شود از تلفظهای این کلمه در زبانهای تورکی: سوغور (قاراخانی)، سوویر (تاتاری)، هیویر (باشقیری)، سیغیرغان (نوعی موش)، سئوئر (چووواشی)، (در ترکی معاصر ترکیه: آدا تاوشانی، به عربی الوبر). در ترکی قدیم “سوغورلوق تاغ Suğurluq Tağ” به معنی کوهی پر از سوغورها بوده است (کاشغری). “سوغورلو” معادل سوغورلوق ترکی قدیم بوده و به معنی محلی که در آن سوغور فراوان می باشد است. (”سوغور” را نمی بایست با “سغر” که به معنی نوعی خارپشت کلان است اشتباه نمود. گرچه نام این حیوان نیز که به اشکال اشغر، اسغر، سغرمه، سغرنه، سکرمه، سکرنه، سَکَر، سُکَر نیز ثبت و در لغتنامه های فارسی به صورت کرپی کوهی، روباه ترکی، ارمجی کوهی، خورکای جبلی معنی شده، ترکی است). ٢-در ترکی کلمه دیگری به شکل “سوغورSoğur ” از مصدر “سوغورماقSoğurmqa ” به معنی گرفته شدن آب توسط زمین وجود دارد. “قوم سوو سوغوردوQum suv soğurdu ” (شن آب را در خود کشید، جذب کرد)، “اول قوروت سوغوردوOl qurut soğurdu ” (او آب کشک را بیرون کشید)، با گسترش معنی به معنی بیرون کشیدن. در این معنی با فعل “سییرماقSıyırmaq ” در هم آمیخته شده است. مانند بیرون کشیدن شمشیر از غلاف، تیر از زخم و یا مو از شیر. فرمهای گوناگون آن: سوغور Soğur، سوور Suvur، سور Sur، سویر Suir، سوویر Suwir. از همین ریشه اند مصادر سوغالماقSoğalmaq به معنی فرو رفتن آب بر زمین و خشک شدن آن و سوغالتماقSoğaltmaq به معنی خشک کردن آب. (فرهنگ لغت ترکی به فارسی سنگلاخ، تالیف میرزا مهدی خان استرآبادی منشی نادرشاه افشار). این مصدر در زبانهای ادبی و لهجه های معاصر ترکی آزربایجان و ترکیه هنوز رایج است. مثلاً در شهر باهار آزربایجان (نک. قاراتکین-بهار) Soğolmaq یعنی خشک شدن آب چیزی (وقتی گوشت را برای کباب کردن روی آتش قرار می دهند و پس از مدتی آب آن در اثر حرارت از بین می رود می گویند اَت سوْغوُلدوُ Ət soğuldu یعنی آب گوشت زایل و کشیده شد). بنابر این ریشه شناسی، “سوغورلو” مرکب از “سوغور+-لو” بوده و به معنی محل و زمینی که قابلیت جذب آب را داراست می باشد، به سیاق

Similar News

اخبار منتخب

Most Read