آخرین خبرها

فرهنگ "بچه بازی" در میان فارس های افغانستان و ایران

۱۴۰۰.۰۷.۲۸, ۰۷:۳۶
فرهنگ "بچه بازی" در میان فارس های افغانستان و ایران

Gunaz.tv

گوناز تی وی: در میان فارس های افغانستان از گذشته ها فرهنگ "بچه بازی" رواج داشته است. این فرهنگ اینگونه است که پسران نوجوان در لباس زنانه وادار به رقصیدن می شوند و نیز با بدرفتاری های جنسی رو به رو می گردند.

در این فرهنگ ، بچه های نیمه جوان که ریش ندارند و زیبا باشند ، لباس های زنانه و دخترانه را بر تنشان می پوشانند و درمراسم جشن و پایکوبی که بیشتر در شمال افغانستان برگزار میشود،آنان را می رقصانند.

پدیده بچه بازی بیشتر در میان فارس های افغانستان یک معضل اجتماعی است. در این فرهنگ، کودکان مانند برده ازسوی تعدادی از افراد نگهداری می‌شوند و از آنان استفاده جنسی و فیزیکی صورت می‌گیرد؛ شماری از افراد به بچه لباس زنانه می‌پوشانند ودر پاهایشان زنگ می‌بندند و آنها را در محافل می‌رقصانند که این خود، شخصیت‌کُشی است.کودکان در اینگونه اعمال، به حدی تحقیر می‌شوند که بعد از بزرگ شدن انسان‌های عقده‌ای به بار می‌آیند و فکر می‌کنند که "بچه‌بازی" کردن یک افتخار است و آنان نیز این کارها را شروع می‌کنند.

این فرهنگ در میان فارس های ایران نیز وجود دارد و بیشتر در استان های کرمان و فارس مشاهده می شود.

اشعار فارسی پر است از رجوعات مستقیم به سنت بچه بازی. اشعار سعدی، فروغی بسطامی، عطار و دهها شاعر مشهور و کمتر شناخته شده فارس سرشارند از اشاره به بچه بازی و پسربازی که در زیر بصورت مختصر به آنان پرداخته شده است.

فروغی بسطامی:

آفتاب و سايه را سرگرم يکديگر ببين

حلقه‌ي زلف سياهش بر رخ انور ببين

موکب لشکر نگر، جمعيت سلطان ببين

با سپاه غمزه بازآمد پي تسخير دل

جلوه‌ي طوبي نگر، سرچشمه‌ي کوثر ببين

هر کجا نقاش نقش قامت و لعلش کشيد

شکر اندر پسته بنگر، پسته در شکر ببين

تنگ شکر از دهان مي‌بارد آن شيرين پسر

چاک دامان مرا تا دامن محشر ببين

هر دم از فيض لب ساقي شراب لعل را

گريه‌ي مينا نگر، خنديدن ساغر ببين

گر نديدي قبض و بسط عشق را بر يک بساط

در بهار عشق کامم خشک و چشمم تر ببين

گر نديدي شاخسار خشک هنگام بهار

بي نوايان را هواي سلطنت بر سر ببين

هيچ دوري جام اميد فروغي مي نداشت

گردش گردون نگر، بي‌مهري اختر ببين

انوری:

با يکي مزاح و دو خنياگر و سه تا حريف

دوش نزديک من آمد آن پسر وقت سحر

پيشش آوردم شراب لعل چون چشم خروس

نزدش آوردم کمر بند مرصع از گهر

آن حريفان و نديمانش به من کردند روي

کاي بلاغت را بلاغ و وي بصارت را بصر

چون دهان نبود مر او را در کجا ريزد شراب

چون ميان نبود مر او را در کجا بندد کمر

 

گوناز تی وی

H.M

 

Similar News

اخبار منتخب

Most Read